سلام به بارونی های عاشق

دو تا تذکر میدم که باید بهش توی این تاپیک توجه کنید:
1ـ از آوردن نام افراد و دوستانتون چه مستقیم و چه غیر مستقیم بپرهیزید، مثلا تقدیم به فلانی

2ـ این تاپیک برای بیان احساسات شخصیه و نیازی نیست خیلی ادبی باشه یا کلماتش خیلی خاص
باشه میتونید راحت بنویسید و حرف بزنید.چون همیشه حرفایی هست که گفتنش خیلی سخته..
ولی راحت میشه اونهارو نوشت ولی توجه داشته باشید الفاظ بد و زشت ممنوع است.

لطفا پست ها داری رنگ و سایز باشد.

برگرد..
نترس!
"موهـــایم "را
مدت هاست
کوتــــاه کرده ام!
دیگر
"دست هایت"
به جایــی بنــد نمی شوند..

حالا كه رفتــه اي
لجـم مي گيرد از اين تختــخواب
از اين خـانه
كه بوي تعفن مي دهـد
بي عطر حضور تــو
از اين شهر
از اين كشـور
كه قـانوني براي رسيدن من به تـو وضع نكرده است..

حـالا كه رفتـه ای..
به درك
فقط اين منی كه عاشقت بـود را
پس بـده لطفـا!!!!!

چرا آدمها وقتی میروند یادشان را نمی برند؟؟
عجیب دلتنگم..
میخواهم تمام دریاها را گریه کنم..
میترسم..
چرا از یادم نمیروی؟؟
نکند تا همیشه بخواهی بیایی و تو دلم بمانی...
نکند تا همیشه محکوم شوم به دلتنگی و بغض..
نکند از یادم نروی..
خفه شدم عزیز دیروز و هنوزم
تو که رفتی پس بده دلم را..
ببر یادت را..
از خاطرم برو.. نمیتوانم خو کنم به نبودنت..
میشود یادت را ببری؟؟؟

جهنـم کجـاست بــــانــو ؟

دنیایت آن لحظه جهنم است که در آغوش کسی هستی

که به او حسی نداری؟

یا دنیایت آن لحظه جهنــــم است که در حسرت آغوش کسی به سر می بری ؟

یا نــه !

دنیایت آن لحظه جهنـم است که در آغوش عشقت هستی؟

اما می دانی عشق او نیستی

حـواست کجاست بــانو ؟

این روزها عشقــــــی وجــــــــود ندارد .....

بـــانــو نکند دلت را خوش کنی به عشق کسی که از عشق فقط جسم را میفهمد ...

عشق نیست بانـــو ...

ساقه خشک هـوس است که میپیچد دور تنت ...

دلتنگم....



و این درد کمی نیست ،



که پشتِ هیچ خط تلفنــی



صدای تو نیست ...

بوسه نه .... خنده ی گرم از دهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود...

سکوت می کنم

نخواستنت را

نداشتنت را

نبودنت را



به پاس آنهمه

دوست داشتنت

عزیز بودنت

خواستنت

سکوت می کنم...

تو که نیستی آسمان هم دیگر با من قهر ِ ِ قهر است،

شاید تا روز قیامت!!

نمی‌دانم... وقتی نیستی زمین هم می گوید سرش گیج رفته،

انقدر که بیخودی می‌چرخد،

بی‌هدف می‌چرخد...مثل ِ من...

خنده‌ام می‌گیرد

وقتی تو نیستی چطور است که هنوز زنده‌ام؟

شاید خدا خواسته معجزه‌ای در قرن اخیر رخ دهد، چه می‌دانم؟؟

گوش کن....
اینی که من میکشم
درد بی تو بودن نیست
تاوان با تو بودنه.....

اصلا مرد باید اهل عشق بازی صبح باشد.
اهل عشق بازی مسواک نزده.
اهل عشق بازی خواب آلوده صبح.
باید آدم را با بوسه بیدار کند.
باید ببوسد و بگوید که چرا صبح شد.
که دست و پای آدم را سفت نگه دارد که یک کوچک دیگر پیشم بمان، که نه !
یک ذره دیگر بخوابم، اما نخوابد.
صورت سیاه شده از ریمل و مداد چشم زن را هی ببوسد.
با همان چشمان بسته.
چشم های آدم را ببندد که دیگر داد نزند دیر شد باید بروم باید برویم.
که دست هایش همراه با نور صبح راه بروند روی پوست زن.
که خواب آلود گردن زن را ببوسد،گوشش را گاز بگیرد.
آنقدر ببوسد که دیگر نفس درنیاید.
که خواستن شعله بزند به جان آدم،که دیگر نه ساعت مهم باشد نه نور، نه مسواکِ نزده.
که بی تاب تسلیم شود.که چشمهایش را ببندد و جانش را بدهد دست مرد که آرام بنوشدش.
عشق بازی صبح آرام است.جان آدم را آرام می کند.
مثل شب قبل نیست،هوس صبح یک نور نرمی دارد همراه خودش.
که به نفس نفس هم می افتی، آرامی.
ملافه ها را نوازش می کنی به جای چنگ زدن.
می خندی و وقتی که بی نفس کنار هم افتادید، تازه بایدبگویید :
صبح شما بخیر...

صراط مستقیم یعنی . . .

راهی که می رسد به لـبـهـا ی تـ و ، آ غـ و ش تـ و . . .

ﻓﺎﺻــﻠـﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﻣـﻦ ﺭﻋــﺎﯾــﺖ ﮐــﻦ !

ﻣــﻦ ﺑــﯽ ﺟـﻨـﺒـﻪ ﺗـﺮ ﺍﺯ ﺁﻧــﻢﮐـﻪ ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮداغــی تنت

گرمــای نفست

چشمان حریصت

ﻣـﻘــﺎﻭﻣـﺖ ﮐـﻨــﻢ ... !

پسری که بهش اس ام اس میدی :
"حوصلم سر رفته"

جواب میده :
حاضر شدی خبرم کن ؛ موهاتم نریز بیرونا . . .!!!

لـعـنـتـی مـــــرد زنــدگــیــه !

دخـــتری که هی شیـــطــونـــی نکنه

گــــاز نگیره

بــهــونـــه نیاره.

دعـــــوا نکنه

قهر نکنه

مــخـــتــو سرویس نکنه

حـــرص نده

حســودی نکنه

دختـــر نیس مــعلم دینیه ...

بـه کســـے چـــه !!!

مے خواهَمـــ دیگـــر خـــدا را بَندگــے
نَکنم

پَرستـیدَنے تَرینـــ
خــُـدا

در آغوشمــ جــا مے
شَــود

برایَمـــ مے
خنـــدَد

لبــ وَر مے چینـَـد

بے منَـتــ ، بارهــا مــرا به اوج مے
بــَرد

با یکــ بوســه ام آرام مے
شَـود

عاشقمــ مے
شَــود

و

.

.

حالا خودَتــ بگو جانکمـ ، حَق
دارَم تــو را بَنــده بـاشمــ ؟!

قواعد بازی را خوب می دانیم

چشم می بندی تا من پنهان
شَوم

و من بهتـــرین جا را برای قایم شدنم می
یابم

گوشــه ایی از آغوشت بهتـــرین مأمن برای من
اَست

و تو ساعت ها سراغ ِ آغوشت را نمی
گیری

مَبــــــادا کــه پیــدا
شوم

و از آغوشت بیرون
بیایم

می بینــی دلکم ! این می شود
عشق + بازی هایِ
ما